ايليا جيگري ايليا جيگري ، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

ايليا نفس مامان ليلا

ولنتاين ( روز عشق)

امروز 25 بهمن مصادف با ولنتاين يا روز عشق است . عشق تنها دليل زندگيست . روز عشق بر ايلياي ناز نازي و آجي فرنازش كه عشق مامان و بابا هستند ،‌مبارك باد . روز عشق  مبارك . ا يليا و فرناز عزيز تر از جانم !‌ شما نهايت وجود من شده ايد . شما براي من دنيايي ساخته ايد كه براي تشكر از خدايم بارها و بارها زانو بزنم . جاودانه دوستتون دارم . مامان ليلا عاشقتونه با تمام وجودش . ...
25 بهمن 1392

ديدن دختر كوچولوي دايي عباس

بالاخره تونستيم يه وقت خالي پيدا كنيم كه كار خونه و بچه داري و درس و كار بيرون از خونه توش دخيل نباشه ، چون ما كارمند ها يه روز تعطيلي هم كه داريم يا مي چسبيم به كار خونه و يا خريد . ديگه وقت اضافه اي كه بتونيم  براي خودمون برنامه ريزي كنيم ، پيدا نمي كنيم . ديروز بالاخره تصميم گرفتيم كه به منزل دايي عباس بريم و دختر گلش رو ببينيم . اينقدر بامزه و ظريف بود كه آدم براي بغل كردنش مي ترسيد كه مبادا از بغل بيفته . اينجا بابا جونش بغلش كرده . ببينيد چه قدر ناز و بامزه خوابيده . اينم ماني ،‌ پسر خوشگل ما كه داره آجي كوچولوشو مي بوسه . ...
19 بهمن 1392

روز برفي

بالاخره ما هم برف اون هم از نوع شديدش رو ديديم نه اينكه امسال برف نيومد ،‌چرا اومد ولي طرفاي ما فقط  سرماش مي اومد . ولي روز 15 و 16 بهمن ماه برف خيلي سنگيني اومد بطوريكه تمامي مدرسه ها تعطيل  شد . ايليا خيلي دوست داشت كه ببرمش برف بازي . حتي دو سه بار به اداره زنگ زد كه ماماني زود بيا با  هم بريم برف بازي ولي بخاطر سرماي زياد ترسيدم ببرمش كه مبادا سرما بخوره .    ...
16 بهمن 1392

تولد ایلیا جونم با تم بن تن

ناز گل ماماني ! به خاطر مشغله هاي كاري كه داشتم تا امروز نتونستم عكسهاي تولدت رو تو وبت بذارم ، ولي امروز بهت قول ميدم كه عزمم رو جزم كنم و عكسها رو آپلود كنم  .   شب قبل از تولد و آماده كردن تزيينات    بخاطر شخصيت بن تن رنگ بادكنكها سبز و مشكي انتخاب شد ولي بخاطر بي كيفيتي بعضي از عكسها  وضوح رنگ مشخص نيست .   الهي ماماني به قربونت بره كه تمام بادكنكها دوتايي با هم باد كرديم .   ساعت به دنيا اومدن گل پسر ماماني ، كه با  بدنيا اومدنش خير و بركت به زندگيمون آورد . ساعت 18:00  گل پسر ما بخاطر ارادت زيادش به شخصيت بن ...
14 بهمن 1392

رفتن به باغ وحش

روز جمعه 11 بهمن تصميم گرفتيم كه بچه ها رو ببريم باغ وحش ارم ، البته نظريه از طرف دايي علي بود . ايليا براي اولين بار بود كه يه سري از حيوونا رو از نزديك ميديد و خيلي براش تازگي داشت . قفس خرسها  قفس شترمرغها قفس آهوها قفس ميمونها  هستي جون و عسل جون در حال نگاه كردن به قفس گوزنها  تمساح ها مارها  سمندر لاك پشت  مارماهي  پليكان  ايليا جيگري مامان در حال غذا دادن به اردكها  قفس ببرها قفس شير - سلطان جنگل  قفس خرگوشها  البته ايليا جونم هم به داخل قفس خرگوشها رفت و هي دنبال خ...
12 بهمن 1392

گفتني هاي براي ايليا نفسم

  عشق من ! قسم به چشماي سيات ، قسم به ناز تو نگاهت ،‌ نميدونم چه جوري بگم كه: مي خوامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت .  نازنينم ! امروز اولين روز ماه تولد توست . بهمني من ! اين روزها آخرين روزهاي چهارمين سالگردت مي باشد .كم كم به پنجمين سالگرد تولدت نزديك مي شويم  و من مي خواهم ذره اي از ناگفتنيهايم را برايت بازگو كنم . دردونه قشنگم  ! اين روزها كه برايت مي نويسم درست با تو پسر كوچولوي نازم ،‌روزهاي كودكيم را مرور مي كنم و اين همه نوشته از سر شوق بيشتر به خاطر خودم است تا بتوانم فردا روزي با هر نگاه به صفحات دلنوشته هايم كه ...
1 بهمن 1392
1